از نظر ارباب عرفان و معرفت و کرسي نشينان عرش علم و حکمت ذات اقدس حضرت احديت جلت عظمه من حيث الذات غني از عالمين وغير مرتبط با آنها است بلکه ارتباط حق تعالي و مبدء اعلي با اشياء از حيث مقام و احديت و باعتبار اسماء و صفات و حضرت لاهوت است چنانچه در آيه مبارکه، لکل وجهه هو موليها (آيه 148 سوره البقره)، به اين امر اشاره شده است و مراد به وجهه اسمي است که هر موجودي مظهر آن اسم است و چون حجت در هر عصري مظهر اسم اعظم الهي مي باشد که آن مقدم بر تمام اسماء و رب همه اسماء مي باشد و چنانچه اسماء الهيه اعم از جماليه و جلاليه و اعم از اسماء لطفيه و قهريه به وسيله اسم اعظم متجلي و ظاهر مي گردند مظاهر اسماء الهيه نيز به وسيله مظهر اسم اعظم اخذ فيض از حق تعالي و مبدء اعلي مي نمايند بنابراين در اين عصر که حجت عصر منحصرا قطب عالم امکان و مظهر اتم و اکمل اسم اعظم حضرت بقيه الله مهدي حجه بن الحسن العسکري صلوات الله و سلامه عليه است الساعه در نظام کل فيض بخش باذن الله به کل جهان هستي است و چنانچه آني وجود مبارک او در کشور هستي نباشد فيض منقطع و محور وجود از هم خواهد پاشيد چنانکه در
روايت سابقه تصريح به اين واقعيت شده است لقوله عليه السلام (لولا الحجه لساخت الارض باهلها).
و الساعه قوام عالم امکان وابسته به وجود ذي وجود آن حضرت است هر چند به مظهريت اسم يا غائب از ديده ما پنهان است و فردا که به مظهريت اسم يا شاهد و يا ظاهر تجلي و ظهور فرمايد جمال دل آرايش که مظهر الله نور السموات و الارض و مرات جميل علي الاطلاق است در مشهد و مراي کافه خلايق قرار خواهد گرفت و تمام جهانيان بدون استثنا تمثال آن مظهر اسم اعظم و مجلاي جمال زيباي آن مظهر زيباي مطلق را در هر کجا که باشند رويت و شهود نموده به ديدار امام زمان خود نائل و به لقاي او واصل خواهند گرديد و اميد است که ما همه زنده باشيم و آن روز موعود را شهود نمائيم انشاء الله تعالي و بحوله و قوته و توفيقه.
استاد عالي مقام عارف عظيم الشان حکيم الهي قمشه اي عالي سروده اند:
اي شاهد جان بازآ در غيب جهان کم زن
نقش رخ زيبا را در پردهي عالم زن
راز ابديت را در پرده نهان گردان
يا رخ به جهان بنما و ز سر ازل دم زن
اوضاع جها نبنگر در هم شده چون زلفت
بر نظم جهان دستي بر طرهي پر خم زن
چون دلبر آفاقي مشکن صف دلها را
چون کعبهي عشاقي حرفي زصفا هم زن
مانند خليل اي جان آتشکده گلشن کن
بازار صنم بشکن راه بت اعظم زن
هم شعلهي موسي را در وادي طور افروز
هم سر مسيحا را بر سينهي مريم زن
چون خسرو امکاني بر کشور گردون تاز
چون پرتو سبحاني بر عرش معظم زن
لاهوت مسيحا را محو رخ زيبا کن
و آشوب کليسا را زين معجزه بر هم زن
هم قصه حسنت را بر خيل ملائک گو
هم شعلهي عشقت را بر خرمن آدم زن
حال دل مشتاقان با سانحهي خوش کن
فال دل بدنامان بر بارقهي غم زن
صد قافله دل گم شد در هر خم گيسويت
دستي پي دلجوئي بر گيسوي پر خم زن
موجي زيم جودت بر سبطي و قبطي ريز
هنگامهي فرعونان بر آتش از آن يم زن
حالي که رقيبانت مستند ز چشمانت
ز ابروي کمان تيري بر سينهي ما هم زن
ناز تو و شوق ما بگذشت زحد جانا
ز آن عشوهي پنهاني راه دل ما کم زن
زخمي که «الهي» راست در سينه ز هجرانت
تا چند نمک پاشي رحمي کن و مرهم زن